- جوش دادن
- بهم پیوستن دو چیز سخت (چون دو تکه فلز) التصاق دادن لحیم کردن
معنی جوش دادن - جستجوی لغت در جدول جو
- جوش دادن
- به هم اتصال دادن دو تکه فلز یا پلاستیک و امثال آن که از هم جدا نشود، جوشکاری، جوشاندن
کنایه از پیوند دادن، کنایه از به هم پیوستن و ترتیب دادن دو چیز مثلاً معامله را جوش داد
- جوش دادن ((دَ))
- به هم پیوستن دو چیز سخت (مخصوصاً فلز)، لحیم کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مدد کردن، یاری کردن
گوش فرا دادن، گوش کردن، شنیدن
گوش افکندن، شنیدن، تسمع
Listen
słuchać
слушать
слухати
escuchar
écouter
ascoltare
luisteren
mendengarkan
להאזין
dinlemek
kusikiliza
پیمان بستن، سوگند خوردن
پراکنده ساختن
کشت بخشی از زمین مزروعی را بسال دیگر واگذاشتن تا قوت گیرد
تدخین، ادخان، بر دود نگاهداشتن چیزی را
قبض روح شدن، جان سپردن
پرداختن پاکیزه کردن، پرداخت کردن، صیقل دادن
بغلیان آمدن، اضطراب و بی تابی نمودن، شور و شوق نشان دادن